#ملیسا_پارت_144

- ملیسا خانم یه لبخند بهم بزن تا زنگ بزنم به مامانم و قضییه خواستگاری رو بگم.
اون قدر لحنش بامزه بود که بی اختیار نیشم باز شد و متین با لبخند شیطونی گفت:
- خانم نیشت رو ببند. یه کم حیا داشته باش. دخترم دخترای قدیم، تا اسم خواستگاری می اومد صد بار سرخ و سفید می شدن.
- متین؟!
- جانم؟ اینا عوارض با تو پریدنه دیگه.
بعد اون قدر سریع با مامانش تماس گرفت که انگار می ترسید نظرم عوض بشه و نه بیارم. توی این دو سال خواستگارای زیادی واسم اومده بودن که همشون یا از طرف مامان یا بابا رد می شدن و اصلا کسی منو آدم هم حساب نمی کرد که ازم نظر بخواد. عروسیای نازی و آتوسا هم برگذار شده بود و یلدا و بهروزم عقد کرده بودن و بهروز مرد و مردونه به کار چسبیده بود تا بتونه به قول خودش زندگی در خور شان یلدا واسش فراهم کنه. کتی جون هم هیچ رقمه راضی به ازدواج مائده و کوروش نبود و با این که من کشف کردم مائده هم کوروش رو دوست داره، اما هنوز هر دوشون اندر خم یک کوچه بودن. این رو وقتی فهمیدم که در یه نقشه گاز انبری به مائده گفتم کوروش تصادف کرده و با این حرف اون رو تا مرز سکته پیش بردم و بعدش هم که معلوم شد خالی بستم صدتا فحش رو به جون خریدم و راضی از کشفم کتی جون رو در جریان امور پیرامونش گذاشتم.
***
سریع تر از همیشه خودم رو به خونه رسوندم تا عکس العمل مامان بابا رو از خواستگاری متین ببینم.
- سلام مامان.
- سلام.
به قیافه ی درهمش نگاه کردم و پیش خودم گفتم: "باید خودم رو واسه جنگ اعصاب آماده کنم." برای همین بی خیال پرسیدم:
- اتفاقی افتاده؟
سرش رو بلند کرد و به چشمام خیره شد. با تعجب به چشمای اشکیش نگاه کردم.
- مامان اتفاقی افتاده؟
یه نفس حرصی کشید و گفت:
- ملیسا بعدا با هم صحبت کنیم، الان می خوام فکر کنم ببینم چه خاکی بر سرم کنم.
- به من بگید چی شده، شاید بتونم کمکتون کنم.
پوزخندی زد و گفت:
- کمک؟! می تونی تا آخر این هفته پنجاه میلیارد تومن جور کنی تا چک بابات پاس بشه؟ حالا این چک به جهنم، ده میلیارد دوم رو چی که دو هفته دیگه موعدشه؟
مبهوت به مامان نگاه کردم و گفتم:
- این جا چه خبره؟
اون قدر داغون بود که بی توجه به من به اتاقش رفت و در رو محکم به هم کوبید. سریع خودم رو به آشپزخونه رسوندم.
- سوسن؟
- بله خانم جان؟ سلام.
- سلام. این جا چه خبر شده؟
- نمی دونم خانم جان، فقط پدرتون ساعت ده، ده و نیم اومد خونه و سریع چمدونش رو جمع کرد و عباس رسوندشون فرودگاه. مثل این که مشکلی واسشون پیش اومده.

@romangram_com