#مدال_خورشید_پارت_96
ـ بس که خنگی!!!
وزیر به خود لرزید و ناگهان گفت:« فهمیدم، سرورم! ما به اونا اجازه میدیم مدال رو بردارن و ... »
ـ احمـــــــق!!!!!
ـ قـ...قربان! لطفاً بقیه ی حرفمو بشنوین!
دیو سیاه سکوت کرد. وزیر فرصت را غنیمت شمرد و با تمام سرعت شروع به حرف زدن کرد:« بعد که مدال مال اونا شد، ما براشون جاسوس میذاریم تا بفهمیم مدال چطور کار می کنه، و وقتی فهمیدیم، به راحتی می دزدیمش! »
دیو سیاه سری تکان داد و آرام گفت:« خب، وزیر؛ بعضی وقتا می بینم که اون قدراهم خنگ نیستی! » وزیر لبخند زد و تعظیم کرد:« لطف دارین، سرورم. »
دیو سیاه خنده ای شیطانی کرد، مشت دست راستش را به کف دست چپش کوبید و فریاد زد:« ولی اول باید اون عصا رو بدزدیم! »
وزیر لبخندی آرام زد و با خونسردی گفت:« اطاعت، عالیجناب! »
ـ برعکس گرفتیش احمق!
ـ مگه کوری! درست گرفتمش. نوشته هاش صافه!
ـ خنگول! علامت شمال نقشه رو به پایینه! باید جوری بگیری که رو به بالا باشه!
romangram.com | @romangram_com