#مدال_خورشید_پارت_18

پریا سرش را تکان داد و مقداری از نعنا ها را برداشت. زیر لب بسم ا... گفت و نعنا را روی زخم عمیق و وحشتناکی که زیر گوش دختر بود، گذاشت. دختر جیغ کشید و با شدت دست و پایش را تکان داد. رامین، پارسا و لیلی، با تمام قدرتشان او را نگه داشتند که تکان نخورد. پریا بینی اش را بالا کشید و با گریه، مالیدن نعنا را روی گردن زخمی دخترک ادامه داد.

دستمال سفیدی از گوشه ی جیب لباس دخترک بیرون زده بود؛ پارسا آن را برداشت و لای دندان های دختر قرار داد. دختر، دندان هایش را به پارچه فشار می داد و صورتش پر از دانه های عرق شده بود. پریا با ترس و لرز، نعنا ها را فشار داد و فشار داد. دختر هم جیغ زد و ناله کرد.

کم کم داشتند نا امید می شدند که ناگهان، نوری طلایی از زخم بیرون زد؛ پریا به نفس نفس افتاد و پارسا، رامین و لیلی، با چشمانی از حدقه بیرون زده، به نور نگاه کردند. آرام آرام، دختر آرام گرفت و چشمانش را بست. پریا گوشش را به قلب او چسباند و وقتی صدای تپش های منظم و آرام آن را شنید، با خیالی راحت روی زمین نشست، اشک هایش را پاک کرد و آب دهانش را با سر و صدا قورت داد. پارسا، رامین و لیلی هم دخترک را رها کردند و کنار پریا روی زمین زانو زدند.

لیلی با بغض گفت:« این دیگه کیه؟ » رامین ادامه داد:« از کجا یهو پیداش شد؟ » و پارسا در حالی که بازوهایش را می مالید تا گرم شود، زمزمه کرد:« خدا به خیر بگذرونه. »

فصل هفتم: انسان یا پری؟

صدای سیما خانم شنیده می شد که فریاد می زد:« پارسا! پریا! کجایین؟ » پریا بلند شد و سریع گفت:« به به! کارمون ساختست. » لیلی ادامه داد:« نباید بذاریم ببیننش. » پارسا اعتراض کرد:« چرا اون وقت؟ » لیلی عصبی گفت:« چون خودش اصرار داشت کسی نبیندش. ما هم تا وقتی به هوش بیاد پنهانش می کنیم. حالا هم یه کدومتون برین جواب مامانتونو بدین. »

پارسا نفس عمیقی کشید و بلند شد؛ در کتابخانه را باز کرد و بیرون رفت. مادرش را دید که کنار استخر ایستاده بود. سریع در را بست و به طرفش رفت. سیما خانم دست هایش را به کمر زد و گفت:« پس نیم ساعته اینجایی! پریا کو؟ »

ـ توی کتابخونه.

ـ رامین و لیلی هم اونجان؟

پارسا با سر تأیید کرد. مادرش عصبی گفت:« خب برو صداشون کن. مهسا خانوم و شوهرش دارن میرن خونه، در به در دنبال این دوتا وروجکن. »

دو تا وروجک؟ سیما خانم طوری حرف می زد که انگار رامین و لیلی دوتا بچه ی پنج ساله اند، نه یک پسر 16 ساله و خواهر 15 ساله اش.

romangram.com | @romangram_com