#مرد_یخی_پارت_99


کمی به بدنش کش و قوس داد و بعد گوشی اش رو از رو صندلی کناری برداشت و بدون معطلی شماره رو لمس کرد

بعد از چند تا بوق آزاد، بالاخره انتظارش به پایان رسید و صدای دوست داشتی و پر از ناز افسون تمام انرژی های خوب دنیا رو به بند بند وجودش منتقل کرد

-سلام عزیزم

ناخودآگاه غنچه ی لبخند رو لبش کاشته شد...چه قدر خوب بود عزیز کسی بودن ! سعی کرد خودش هم مهربون و پر از انرژی صحبت کنه

-سلام خانم خانما خوبی؟

-ممنونم خوبم ...تو خوبی؟

-منم خوبم ! حالا ما رو نمیبینی خوشی ؟

صدای پر از بغض افسون ، لبخند رو از روی لب هاش محو کرد

-نه اصلا بدون تو خوب نیست اینجا ...میشه فردا با هوایپما برگردی منم همراه خودت ببری؟

چند لحظه حرف نزد ...خیلی تعجب کرده بود بالاخره با نگرانی پرسید:

romangram.com | @romangram_com