#مرد_یخی_پارت_92
-داری دروغ میگی ! واست مهمه ! درسته شاید برات مادر نکرده باشه اما نمیتونی احساسی رو که الان نسبت به حال بدش داری پنهان کنی
با جدیت سعی کرد انکار کنه:
-داری اشتباه می کنی من هیچ حسی نسبت به اون زن ندارم ! حال بدش اندازه سر سوزن هم برام مهم نیست
افسون مصمم تر از قبل زمزمه کرد :
-باشه تو چشم هام نگاه کن و بگو اگه مادرم بمیره برام اهمیتی نداره و به هیچ وجه ناراحت نمیشم
نگاهش رو برد سمت نگاه جدی افسون و خواست اون جمله رو تکرار کنه اما نتونست !کمی بهم ریخت ...انتظار داشت حال اون زن نامهربون براش مهم نباشه اما بود!
با عصبانیت رفت سمت تخت و انگشت اشاره اش رو گرفت سمت افسون: -برای چی سعی داری بهم ثابت کنی اون زن برام مهمه؟ می خواهی به چی برسی؟
-نمی خواهم چیزی رو ثابت کنم ...فقط دارم یادآوری می کنم اون زن چه خوب باشه چه بد مادرته! اگه اون نبود تو همماه ازت تو وجودش مراقبت کرده! بهم بگو چرا سعی 1سال برات مادری نکرده بازم 33به دنیا نمیومدی ! حتی اگه داری نقش آدم بدها رو بازی کنی؟ اگه تو نگران مادرت باشی هیچی از غرورت کم نمیشه و کسی سرزنشت نمی کنه!
نگاهش جدی تر و خشن تر از قبل شده بود ..انگار داشت در مقابل تمام نگرانی هاش برای مادرش مقاومت می کرد !
بعد از چند لحظه، شروع کرد به راه رفتن و مدام با خودش تکرار می کرد: -بمیره هم برام مهم نیست ! چرا باید مهم باشه وقتی اون فقط یه زن پول پرسته !
romangram.com | @romangram_com