#مرد_یخی_پارت_90
-اون وقت چی شد یهو یاد خانواده ات افتادی ؟ حالا به جای اینکه دل تنگ من بشی دلتنگ اونا میشی!
لبخندی به مرد حسود رو به روش زد
-وقتی میدونم تو زود بر می گردی و خیالم راحته تنهام نمی ذاری چرا دلتنگت بشم ! ؟ اما خانواده ام دیکه هیچ وقت بر نمی گردند. حالا میشه کمکم کنی کمی خودم رو مرتب کنم !
-همینجوری خوبی !مرتب کردن نمی خواد که !-مگه نمی خواییم بریم سالن پیش بقیه؟
ارمیا چشم غره ای بهش رفت و با صدای خشنی جواب داد:
-خیلی دلت میخواد بری پیش اون مردک! تو راه همش از تو می پرسید ! دلم می خواست بزنم دندون هاش رو خرد کنم!
افسون سری از تاسف تکون داد...هرچی بیشتر می گذشت حساسیت ارمیا هم بیشتر می شد و اون اصلا از این موضوع خوشحال نبود
-عزیزم چرا انقدر بدبینی؟ اونا میدونند من همسر تو هستم پس هیچ خطری موقعیت تو رو تهدید نمی کنه
جوابش یه پوزخند صدادار بود
-کم ندیدم مردهایی که چشمشون دنبال زن های شوهر داره! یه نمونه بابای خودم یه مدت با مامان آرشام بود! البته این فقط یه نمونشه!
romangram.com | @romangram_com