#مرد_یخی_پارت_83


اما این بار وضعیت فرق داشت ...می ترسید آقا یونس ناراحت شه و افسون رو ازش بگیره

سعی کرد برخلاف همیشه، کمی دست به عصا راه بره

بلند شد و بدون حرف سمت اتاق رفت

افسون وقتی نگاه سر درگم پدربزرگ اش رو دید سریع گفت:

-رفت لباس بپوشه! ببخشید ارمیا کمی کم حرفه! کلا واسه کارهاش توضیح نمیده!

آقا یونس لبخند کم رنگی زد و آروم زمزمه کرد: -مرد عجیبیه!

جواب افسون فقط یه سکوت طولانی بود

و بلوز سفید زیبایی که تنش بود Brioni بعد از ده دقیقه بالاخره ارمیا از اتاق بیرون اومد،کت و شلوار مشکی مارک باعث شد تا آقا یونس با صدای آروم افسون رو مخاطب قرار بده:

-من فکر می کردم خودم حسابی خوشتیپم ! اما تو این مدت کم هرچی لباس تن شوهرت دیدم، چه لباس بیرون چه تو خونه ای مارک معروف و گرون قیمت بودند! من موندم چرا لباس های تو انقدر ساده است!

افسون همین طور که داشت با نگاهش ارمیا رو آنالیز می کرد جواب داد: -بابا بزرگ آدم ها با هم فرق دارند ...من خیلی اهل مارک و قیمت بالا نیستم ! -کلا شما تو هیچی با هم تفاهم نداریدافسون خواست جواب آقا یونس رو بده اما حضور ارمیا مانع شدخم شد سمت افسون و دم گوشش آروم زمزمه کرد: -از جات تکون نمی خوری تا من برگردم

romangram.com | @romangram_com