#مرد_یخی_پارت_44
صورتش رو آروم نوازش می کنه...ترس تمام وجودش رو پر کرد،بوی ارمیا میومد !
می ترسید از خشم این مرد ! امروز خیلی دست گل به آب داده بود!
سعی کرد خودش رو بزنه به خواب! اما حناش پیش ارمیا رنگی نداشت
-میدونم بیداری ! الکی فیلم در نیا خانم خوشگله!
لحن پر از مهربونی مردش،باعث شد ترسش بریزه
-سلام
-سلام شراره خانم سر به هوا ! خوبی ؟ درد نداری ؟
بوسه ای رو دست های ارمیا کاشت ...بوسه ای از جنس عشوه های زنونه
ارمیا گر گرفت ... رنگ عوض کرد ! چی به سر خرگوش کوچولوش اومده بود که دیگه بوسه هاش هم طعم بچگی نمی داد!
می تونست بعد از این، پیش این دختر مقاومت کنه و از جسمش بگذره ؟!
romangram.com | @romangram_com