#مرد_یخی_پارت_28


منم به خاطر پدرم هرکاری می کنم اما نه کار غیر معقول! مطمئنم راه های دیگه ای هم هست واسه آزادی بابا حسین ! پس چرا برم بدترین راه رو انتخاب کنم !

شیده بوسه ای رو گونه ی دوستش کاشت

-من میدونم تو خیلی عاقلی ! ولی این وسط یه چیزی داره منو اذیت می کنه ! اون مرد از زندگی ما چی میخواد ؟ چرا داره اذیتمون می کنه ؟!

-نمیدونم شیده جان ! برای خودمم سواله ! آخه واسه یه دعوای کوچولو که بین من و اون اتفاق افتاد که انقدر کش دادن لازم نیست ! به هر حال ، حالا که میدونیم طرف کیه هرچه زودتر باید شکایت کنی ! شاهدم که داری

-آره راست میگی نباید دست رو دست بذارم !

با شنیدن صدای قدم های کسی، به سرعت سرشون رو به سمت در ویلا چرخوندند !

با دیدن طاهای خسته و آشفته نفس راحتی کشیدند !

طاها با وجود خستگی که از سر و روش می بارید، لبخندی رو لب آورد و سلام بلندی داد

افسون هنوز هم از دست این مرد ناراحت بود ولی سعی کرد عادی رفتار کنه ...

-سلام خسته نباشید ! چی شد ؟!

romangram.com | @romangram_com