#مرد_یخی_پارت_27


افسون نگاه موشکافانه ای به شیده انداخت ! پس این دختر خیلی هم تو هپروت سیر نمی کرد و حواسش به اطرافش بود!!!!

خودش هم دلش میخواست با یکی درد ودل کنه تا سبک شه...هنوز هم نتونسته بود پیشنهاد ارمیا رو هضم کنه ...نیاز به یه گوش شنوا داشت

آروم زمزمه کرد

-یه چیز بهت بگم قول میدی بین خودمون بمونه ! ؟

-وا دستت درد نکنه دیگه! من کی حرف های تو رو رفتم به بقیه گفتم

افسون نگاه محبت آمیزی به صورت کوچولو و خوشگل دوستش انداخت ...فقط خدا میدونست چه قدر شیده رو دوس داشت

-ناراحت نشو عزیزم فقط واسه محکم کاری قول گرفتم ! حالا گوش بده تا برات بگم

شروع کرد به تعریف کردن ماجرا! هر چی بیشتر می گفت حالت چهره شیده مبهوت تر می شد!

-افسون نگو که میخوایی پیشنهادشو قبول کنی !؟

-تو منو این جور شناختی ؟! محاله ممکنه بخوام پیشنهادشو قبول کنم ! بابا حسینم به خاطر من خیلی راحت گول بقیه رو خورد و به این وضع افتاد ...

romangram.com | @romangram_com