#مرد_یخی_پارت_26
-داری چیکار می کنی ؟
افسون به چشم های پر از سوال شیده خیره شد و با لبخند گوشه لبش جواب داد
-دختر جان امروز یه چیزیت شده انگار ! خب دارم نقاشی می کنم دیگه
شیده شونه ای بالا انداخت
-تعجب کردم خب آخه خیلی وقته سراغ این چیزها نیومده بودی !
-الان دلم به شدت آرامش میخواد...تو هم که خوب میدونی بوم و رنگ و ... منو آروم می کنند
شیده اوهوم نامفهومی گفت ! یه سوال بدجور ذهنش رو مشغول کرده بود نمی دونست بپرسه یا نه! دل به دریا زد :
-یه چیز بپرسم جوابمو میدی؟
-بپرس عزیزم
-اتفاقی افتاده ؟چرا دیر اومدی ویلا ؟ چرا رنگت پریده بود و تو حال خودت نبودی ؟
romangram.com | @romangram_com