#مرد_یخی_پارت_21
باز شد همون دختر سرکش و نترس...اخم هاشو تو هم کشید و با عصبانیت گفت:
-شما بی جا کردی باز این ورا پیدات شده! من چه صنمی باهات دارم که بخوام معامله کنم !؟؟ تا زنگ نزدم پلیس بیان جمعت کنند گورتو گم کن
ارمیا بدجور تو دلش واسه این دختر زبون دراز خط و نشون می کشید اما حالا وقت خوبی واسه تلافی نبود ! کارهای مهم تری داشت که باید انجام می داد...خنده عصبی کرد و جواب داد:
-اونوقت پلیس چرا باید منو دستگیر کنه !
-مزاحمت ... ورود بدون اجازه به حریم خصوصی ....بعدشم فکر کردید نفهمیدم تو همون مردی هستی که دوستمو زدی! جرم از اینا بالاتر
ارمیا پوزخندی زد
-آفرین خانم زرنگ ! آره من دوستتو زدم اما اون موضوع به حضور الان من ربطی نداره
با پشت پاش در ویلا بست و با قدم های بلند خودش رو جلوی افسون رسوند
-در ضمن پلیس هیچوقت نمی تونه منو دستگیر کنه!
-خیلی خودتونو دست بالا گرفتید ! فکر کردید کی هستید ؟ برید بیرون تا...
romangram.com | @romangram_com