#مرد_یخی_پارت_20
لحن بامزه افسون باعث شد لبهای شیده به خنده باز بشه... خیلی راحت اتفاقات چند دقیقه پیش رو فراموش کرد ...سبکبال و خوشحال سمت ویلا دویید ...حتی کنجکاو نشد بدونه اون مرد کجا رفت ...
افسون با صندلی همیشه همراهش سمت در رفت ...همین که خواست اونو ببنده کفش چرم مشکی بین در قرار گرفت و مانع شد
-کاری با دوستت ندارم! اومدم با تو معامله کنم !افسون سرش رو بالا آورد تا صاحب صدای خشن وکفش های چرمی گرون قیمت رو بشناسه
با تعجب چشم های از حدقه در اومده اش رو تو چشم های مغرور ارمیا دوخت...
براش سخت بود باور کنه مردی که چند وقت پیش ویلچرش هل داده همون کسی که شیده رو اذیت کرده!
خشم تمام وجودش رو فرا گرفت ! این مرد از زندگی اون ها چی می خواست ! ؟ چرا دست از سرشون بر نمی داشت؟!
ارمیا کلافه از نگاه خیره و پر از حرف افسون، درو محکم هل داد و بازش کرد ...
این کارش باعث شد ویلچر افسون عقب بره
-کری با توام ! اومدم باهات معامله کنم ...به نفعته به حرف هام گوش بدی وگرنه بدجور ضرر می بینی
افسون با حرص دندون هاش رو هم فشار داد ...این مرد بی ادب ترین آدمی بود که می شناخت!
romangram.com | @romangram_com