#مرد_یخی_پارت_165
داشت به ماموریتی که بهش سپرده شده بود فکر می کرد
برگردوندن ارمیا به خونه
تیشرت سفیدمشکی اش رو مرتب کرد و سمت در واحد سی رفت
کلید رو از جیب درآورد و به راحتی وارد خونه شد
از همون لحظه ی ورودش و شنیدن بوی تند سیگار، فهمید صد در صد اون اینجاست.
با خوشحالی ابرویی بالا انداخت ...تونسته بود با تهدید وکیلشون، پناهگاه جدید ارمیا رو پیدا کنه.
آروم سمت سالن حرکت کرد ...
-خفه کردی خودت رو با دود سیگار!
با این حرف اش ارمیا بی تفاوت سیگارش رو تو جا سیگاری خاموش کرد و نفس عمیقی کشید ...می دونست آرشام قراره بیاد اینجا و از این بابت ناراحت نبود. چون نیاز شدید به سنگ صبور داشت.
آرشام رو مبل رو به روش نشست و تو چشم های سرخ اش خیره شد
romangram.com | @romangram_com