#مرد_یخی_پارت_161
-ببخش منو !مجبور بودم باهات ارتباطی نداشته باشم! فکر می کنی برام آسون بود از دوست قدیمی ام بی خبر بمونم !
شیده با گریه و خنده مشت آرومی رو شونه اش زد :
-من که نمی بخشمت ! فکر کردی الکیه ! پنج ماه خون دل خوردم برات
دوباره لب هاش به خنده باز شد
-حالا بیا داخل حرف می زنیم شاید دلت رحم اومد و ازم گذشتی
قدم زنان کنار هم سمت خونه حرکت کردند
زیر چشمی نگاه دوست اش انداخت ...خیلی لاغرتر از قبل شده بود اما مثل همیشه خوش پوش و مرتب ...
با دست اش سمت مبل ها اشاره کرد
-بشین عزیزم تا من برم برات شربت بیارم
قبل از این که سمت آشپزخونه بره، شیده سریع دست اش رو گرفت:
romangram.com | @romangram_com