#مرد_یخی_پارت_158


خسته بود از این همه فکر و خیال بی سر و ته ...یا علی گفت و از جاش بلند شد.

تند تند ظرف ها رو می شست و اجازه نمی داد ذهنش سمت و سوی دیگه ای پرواز کنه

بعد از شستن ظرف ها، رفت سراغ طی کشیدن کف آشپزخونه

همین که خواست طی رو برداره، دستش وسط راه متوقف شد.

سرش رو سمت عقب چرخوند و ارمیای آشفته رو دید

-بیا بالا می خوام باهات حرف بزنم

با ترس آب دهن اش رو پایین فرستاد .. می ترسید بحث شون به موضوع فیلم کشیده بشه و اون وقت چه جوابی داشت که بده!

ارمیا نگاه تیز و برنده اش رو سمت چشم های ترسیده افسون برد، بعد هم لبخند تلخی زد و آروم از کنارش گذشت

می خواست سمت اتاق اش بره که با دیدن گوشی روی میز متوقف شد

اون رو برداشت و نگاه کلی بهش انداخت ... همیشه با گوشی های مختلفی سر و کار داشت و این مدل رو هم می شناخت

romangram.com | @romangram_com