#مرد_یخی_پارت_15


افسون آروم سرشو رو شونه دوستش گذاشت

-چطور آروم باشم وقتی میبینم بابای بی گناهم به خاطر من گیر آدم های نامرد افتاده ! دارم میسوزم شیده ...هیچی به جز گریه آرومم نمی کنه

شیده شروع کرد به نوازش کردن موهای افسون

-عزیزدلم تو فقط واسه باباحسینت دعا کن ! با گریه که چیزی حل نمیشه بدتر خودت داغون میشی ...الان هم طاها رفته کلانتری ببینه چی میشه انشالله که حل می کنه !

-من نمیخوام طاها و بقیه واسه پدرم کاری کنند ! مگه یادت رفت دیشب بهم چی گفت !؟ همون آقا طاها که سرش قسم می خورید وایستاد جلو روم، زل زد تو چشام و گفت :" پدرت با بی فکریش زندگی ما رو هم خراب کرد " وقتی این حرف رو شنیدم دلم شکست ! شماها که شاهدید باباحسینم فقط به خاطر من خودش رو تو دردسر انداخته

-می دونم عزیزم ! تو طاها رو ببخش عصبانی بود یچیزی از دهنش پرید ! تو که میدونی پسر عموم چقدر خاطرتو میخواد

پوزخند عمیقی روصورت افسون نقش بست ...از وقتی پلیس ها اومده بودند و پدرش رو دستگیر کرده بودند خیلی راحت

میتونست رد پای تردید رو تو رفتار طاها ببینه !

-نه شیده جان پسر عموت اگه خاطرمو میخواست همه جوره پام وامیستاد! آدم ها تو سختی ها خود واقعیشونو نشون میدند!

صدای در ویلا باعث شد تا بحث رو همون جا تموم کنند ...شیده آروم بلند شد و دستی به روسریش کشید

romangram.com | @romangram_com