#مرد_یخی_پارت_136
همگی ساکت تو سالن نشسته بود و به ظاهر مشغول تماشای تلویزیون بودند
افسون با استرس نگاهش رو سمت مجتبی برد...حدس می زد ارمیا پشت در باشه
مجتبی چشم هاش رو به نشونه آروم باش باز و بسته کرد و از جا بلند شد
-بشین مجتبی خودم میرم باز می کنم
صاحب این صدای محکم کسی جز آقا یونس نبود
همین طور که سمت در می رفت، خطاب به همه گفت:
-تا من نیومدم داخل هیچ کدوم حق ندارید بیایید حیاط !
بعد از رفتن آقا یونس، افسون نگاه التماس آمیزش رو سمت مجتبی برد و آروم لب زد:
-نمی خواهی کاری کنی؟
مجتبی سرش رو سمت افسون آورد و طوری که انیس خانم و ایمان متوجه نشند گفت:
romangram.com | @romangram_com