#مرد_یخی_پارت_134


-متوجه منظورتون نمی شم؟!

آقا یونس از جلوی ویلچر بلند شد و افسون رو بغل کرد

رفت سمت تخت ...بالش رو تنظیم کرد

-بشین اینجا تا برات بگم ...چون حرف هام طولانیه ممکنه رو ویلچر خسته بشی

افسون بدون هیچ مخالفتی روی تخت قرار گرفت و منتظر شنیدن حرف های پدربزرگ اش شد

-می خوام بدون مقدمه برم سر اصل مطلب! ازت میخوام همه چی رو بسپاری دست من میخوام مطمئن بشم اون مرد لیاقت همسری تو رو داره یا نه! تا وقتی به یقین نرسیدم تو حق نداری با اون مرد رابطه ای داشته باشی گوشیت هم میدی دست من !اگه ارمیا تونست بهم ثابت کنه واقعا دوست داره من اون وقت میذارم برگردی پیش اش در غیر این صورت برای همیشه دورش یه خط قرمز می کشی!

اینم میدونم امروز حتما میاد دنبالت ...میخوام آب پاکی رو بریزم رو دستش و منتظر واکنش اش بمونم !

افسون نگاه تارش رو سمت بابا یونس سوق داد...دلش از این شرط گرفته بود

سعی کرد مخالفتی بکنه اما صداش انقدر می لرزید که نتونست چیزی بگه

-ولی این ...

romangram.com | @romangram_com