#مرد_یخی_پارت_130
تو عرض چند لحظه پسر با ترس عینک شکسته اش رو برداشت و سریع فرار رو ترجیح داد
-اوه پسر داشتم نا امید می شدم ازت...پس بگو همون ارمیای کله خراب سابقی !
ارمیا با تاسف سری برای آرشام تکون داد
-تو هم همون بی غیرت همیشگی هستی!به جای اینکه بری دندون های طرف رو خرد کنی مثل علف هرز اینجا قد کشیدی و بر بر طرف رو نگاه می کنی ! خاک تو سرت که می خواهی اینجوری از خواهر و عشقت مراقبت کنی!
-تو خودت با فرار کردن می خواهی مراقب عشقت باشی ؟ پاک نا امیدمم کردی ارمیا
صاحب این صدای ظریف و جذاب نه آرشام بود نه آنیا
ارمیا با بهت به دختر رو به روش چشم دوخته بود ... چیزی رو که می دید نمی تونست باور کنه... فکر کرد داره خواب می بینه ..چند بار پلک زد اما همه چیز واقعی بود
مثل آدم های مسخ شده جلو رفت و دختر رو تو آغوش کشید
خنده و گریه اش با هم قاطی شده بود ...هر لحظه فشارش رو بدن نحیف افسون بیشتر می شد
-باور کنم خودتی و خواب و خیالت نیست؟ این قد بلند و پاهای سالم واقعا برای افسون منه؟!! پنج ماه قبل ...
romangram.com | @romangram_com