#مرد_یخی_پارت_129


سرش رو سریع سمت آنیا چرخوند تا واکنش خواهرش رو ببینه

وقتی دید آنیا سعی داره بی توجه باشه لبخند رضایت رو لبش نشست

-ارشام کجایی دوساعته با تو حرف می زنم

صداش رو آروم کرد

-ارمی اون پسره که پشت سرته سعی داره به آنیا شماره بده

ارمیا با شنیدن این حرف از حالت غمگین و مودب اش در اومد و سریع سمت پسر پشت سرش چرخید

به هیچ کس مهلت تجزیه و تحلیل شرایط رو نداد و مشت گره خورده اش رو تو صورت پسر نشوند

آرشام و آنیا با چشم های گشاد شده به عینک خوردشده چشم دوختند

ارمیا یقه مرد رو گرفت و از رو زمین بلندش کرد ... با عصبانیت صداش رو بالا برد

-خودت ناموس نداری عوضی؟ گمشو تا نزدم لهت کنم

romangram.com | @romangram_com