#مرد_یخی_پارت_13
-شوخی می کنی عزیزم؟ من تو عمرم یه میلیارد رو باهم ندیدم!
-پس ...پس پلیس ها برای چی اومده بودند دستگیرت کنند !؟
آقا حسین حرف های افسون رو کنار هم چید ...چک ...پلیس ...کار !
یاد چک سفید امضاش افتاد که واسه ضمانت دست رسول داده بود ...
باورش نمی شد چه راحت چوب سادگیش رو خورد !
ویلچرش رو آروم سمت ساحل حرکت داد...باد موهای بلندش رو بازی می داد و این طرف و اون طرف می برد...شبنم تو چشم های مشکیش خودنمایی می کرد !
نور خورشید زیبایی خاصی به آبی دریا بخشیده بود اما ذهن درگیر افسون اجازه لذت بردن از زیبایی اطرافش رو نمی داد
قطره های بارون رو صورتش فرود می اومدند و باهاش همدردی می کردند...
انگار دل آسمون هم مثل دل افسون غم داشت
آه پر سوزی کشید ...نمی تونست باور کنه پدر مهربونش به خاطر پول عمل اون دست به همچین کاری زده باشه !
romangram.com | @romangram_com