#مرد_یخی_پارت_12
جلوی ویلچر زانو زد و دخترش رو تو آغوش کشید
-فدات شم چرا داری می لرزی؟!! من که بهت گفته بودم میرم جویبار یکم کار دارم !
-کدوم کار؟ این روزها داری چی کار می کنی ؟ چرا زود میری دیر میایی !؟ نگرانتم بابایی !
آقا حسین با دیدن اشک های دخترش خشکش زد ....دلش گواهی بد می داد... میدونست اتفاق خوبی نیافتاده چون سابقه نداشت افسونش اینجوری بی تابی کنه
خواست چیزی بگه اما نتونست ...سردرگم بود ! ...نمیدونست چه خطایی ازش سر زده که دخترش اینجور آشفتست!
صدای ضعیف افسون دوباره سکوت جمع رو شکوند
-قضیه چک یه میلیاردیت چیه بابا؟بگو که دروغه!؟ بگو که اشتباه شده ؟! نذار همه باورهام در موردت عوض شه ! من مطمئنم بابا حسینم هیچ وقت بدون فکر کاری نمی کنه!... به این آدم ها بگو که اون چک مال تو نیست
هر سه تاشون چشم دوختند به دهن آقا حسین تا جوابش رو بشنوند !
-چی میگی دخترم؟ چی شده ؟ از کدوم چک حرف می زنی؟ یک میلیارد ؟!!!
خنده ی بلندی کرد و ادامه داد
romangram.com | @romangram_com