#مرد_یخی_پارت_127
کمی مکث کرد و با نوک کفش چرمی مشکی گرون قیمت اش زمین رو هدف قرار داد :
-آنی ازت میخوام منو ببخشی میدونم گاهی دلت رو با حرف هام به درد آوردم ...تو این چند ماه به قدر کافی با از
دست دادن عشق ام زجر کشیدم پس خواهش می کنم تو ازم بگذر!...من دیگه ارمیای سابق نیستم میخوام برم یه گوشه ی از رم تو تنهایی هام با یاد افسون زندگی کنم ! دیگه نه کسی روآزار میدم نه دلی رو می شکنم! اون روز شیده راست گفت من دارم تاوان اشتباهات ام رو پس می دم.
آنیا سعی کرد جلوی ریزش اشک هاش رو بگیره...این ارمیای جدید رو نمی شناخت ....
-باورم نمیشه مرد همیشه مغرور زندگی ام داره ازم طلب بخشش می کنه...نگران نباش من هیچ دلخوری ازت ندارم
لبخند غمگینی رو لب های ارمیا نقش بست و آروم لب زد: -ممنونم!
آرشام لبه ی آستین اش رو رها کرد و نگاه جدی اش رو تو چشم های دوستش دوخت:
-اما من هیچ وقت نمیبخشم ات !چون رفیق نیمه راه شدی!
ارمیا با خنده ی تلخی دست اش رو سمت ریش های پر پشت آرشام برد
-تو درکم می کنی مرد پشمالو! خودت دیدی وقتی فیلم افسون رو دیدم و فهمیدم دوسم نداره شکستم! من گدای عشق نیستم درسته افسون زیر قول اش زد اما نمی تونم ازش متنفر باشم! می رم تا فراموشش کنم ! پس ازم دلگیر نباش .... تو شیده رو داری اکه اون دختر نبود از تو و آنی می خواستم همراهم بیاد اما حالا تو باید بمونی و مرد و مردونه از خواهر و عشقت مراقبت کنی!
romangram.com | @romangram_com