#مرد_یخی_پارت_125


-ب*ی ش ر ف نزن ! بد بخت ات می کنم

خم شد سمت اش و یقه اش رو گرفت:

-هر غلطی خواستی می تونی انجام بدی اما کو مدرک که ثابت کنی من اینجا بودم؟ من یه مهندس با آبرو هستم که هیچ پرونده ای تو نیروی انتظامی ندارم ...الان هم پشت میز کارم نشسته ام و دارم به کارهای عقب مونده ام می رسم... راستی همه کارمند هام شاهدند من الان تو شرکت ام! دلم نمی خواد دستم به خون کثیفت آلوده بشه! پس این دفعه از ریختن خون ات می گذرم اما اگه یک بار دیگه ببینم داری حرکت اضافی می کنی بی سر و صدا می فرستم اون دنیا

اینا رو گفت و با خونسردی برگشت سمت آرشام .. نگاهی به صورت متعجب، چشم های از حدقه دراومده و دهن بازمونده آرشام انداخت و با صدای بلند گفت:

-بریم کارمون تموم شد!

همین که قدم اول رو برداشت با صدای ناله مانندی متوقف شد

-نه من نه تو لیاقت افسون رو نداشتیم ... من هر کاری کردم به خاطر اون دختر بود الان هم از کارم راضی ام چون میدونم از دستت فرار کردند و تو یه سرگردون بدبختی!

دست چپ اش رو بالا آورد و نگاهی به مشت گره خورده اش انداخت...سریع برگشت سمت طاها و صورتش رو نشونه گرفت

شدت ضربه انقدر بود که چشم های طاها سیاهی رفتند و صدای ناله اش بلندتر از قبل شد

-سعی کن دیگه حرف نزنی وگرنه زنده ات نمی ذارم...

romangram.com | @romangram_com