#مرد_یخی_پارت_122


بعد از رفتن دختر ، طاها سمت خونه رفت و در رو بست

ارمیا سریع گوشی رو تو جیبش انداخت ...عینک دودی بزرگش رو به چشم زد ...کلاه لبه دارش رو روی سرش گذاشت ...کت اش رو در آورد و رو صندلی عقب انداخت...آستین های بلوز صورتی اش رو تا آرنج تا کرد

-بریم دیکه وقتشه

همراه هم سمت در ویلا رفتند ...حواسشون بود کسی متوجه حضورشون نشه

ارمیا قلاب گرفت و آرشام به چابکی بالا رفت و در رو باز کرد

-یه آشی براش بپزم یه وجب روغن روش باشه

آرشام با علامت ارمیا در ورودی ویلا رو باز کرد

طاها پشت به در داشت روی میز رو مرتب می کرد که با شنیدن صدا، سریع سمت عقب برگشت

چشم اش رو صورت برافروخته و عصبی ارمیا خیره موند

نمی تونست حرفی بزنه و کاری کنه ...باورش نمی شد این مردی که با مشت های گره خورده و پوزخند روی لب هر لحظه بیشتر از قبل بهش نزدیک میشه ارمیا باشه

romangram.com | @romangram_com