#مرد_یخی_پارت_121


آرشام با شرمندگی سرش رو پایین انداخت و جوابی نداد...خودش هم پشیمون بود از اینکه بعد اینکه شیده حقیقت رو بهش گفت، اون موضوع رو از ارمیا مخفی نگه داشت

با شنیدن صدای پر از نفرت ارمیا سریع سرش رو بالا برد

-اومد عوضی آشغال

نگاهش به طاها افتاد که همراه دختر ریزنقش و خوشگلی از حیاط ویلا بیرون اومد ...دستش تو دست هم بود و با لبخند حرف می زند

سوت بلندی کشید:

-عجب دوست دختر خوشگلی داره!

ارمیا پوزخند صداداری زد :

-منم امشب میخوام واسه اون دختر یه دوست پسر خوشگل بسازم ...سیاه و کبود ! نظرت چیه؟

-پایه اتم داداش !

طاها خم شد سمت صورت غرق آرایش دختر روبه روش و بوسه ای رو گونه اش کاشت اما خبر نداشت عکس اس توسط دوربین ارمیا شکار شده!

romangram.com | @romangram_com