#مرد_یخی_پارت_116
-کاش بودی برات تعریف می کردم مونس باهام چه کرده! ...من به خاطر اون تو رو از دست دادم ...اگه اون زن خودکشی نمی کرد و من مجبور نمیشدم بیام اینجا حالا تو کنارم بودی !...دلم می خواد برم با دست های خودم بکشم اش اما حیف که قسم خوردم دیکه کار بد نکنم !می دونی اون بهم گفت ح ر و م زاده! خیلی بهم ریخته بودم ! کمرم شکسته بود اما امشب وقتی فهمیدم صیغه بابام بوده خیالم راحت شد ...خیلی خوبه بیش تر از این پیش تو سر افکنده نمی شم !
تو بگو تقصیر منه بابابزرگم به زور مامانم رو نامزد پدرم کرده؟ تقصیر منه اون زن می خواسته پدرم رو راضی به جدایی کنه اما به خاطر وجود من نتونسته؟!
خانمم بیا و جواب سوال هام رو بده ...به خدا قول میدم دیگه اذیتت نکنم! ...سرت داد نزنم !
بیا و منو از این جهنمی که واسه خودم ساختم نجات بده !
آرشام با پلاستیک غذا داخل اتاق شد. از وقتی ارمیا زری خانم رو بیرون انداخته بود، اون از بیرون غذا می گرفت. البته بیشتر وقت ها باید کلی ناز ارمیا رو می کشید تا فقط کمی غذا بخوره.
سعی کرد غم صداش رو پنهان کنه:
-پاشو پسر خوشگلم واست جوجه گرفتم !
ارمیا دست هاش رو از دور زانوش برداشت و صاف نشست
-نمی خورم ...اشتها ندارم !
-بیخود اشتها نداری! اگه اینجوری پیش بری نابود میشی ! باید جون داشته باشی تا بتونی افسون رو پیدا کنی
romangram.com | @romangram_com