#مرد_یخی_پارت_112
-اون شازده نیاز به کمی ادب شدن داره ! کم اذیتت نکرده!حالا اگه ما بیاییم راحت تو رو بهش بدیم پررو میشه! بذار کمی بگذزه بعد اگه خودت خواستی کمکت می کنم برگردی پیشش!
-اما اون مریضه اگه ...
مجتبی با اخم های درهم و صورت بر افروخته طوری نگاهش کرد که دیگه نتونست حرف اش رو ادامه بده ...آروم برگشت سمت اتاق و اجازه خروج اشک هاش رو داد! سه ماه بعد
از ماشین پیاده شد و با ناراحتی سمت خونه ی ارمیا رفت ... تو چند ماه گذشته بیش تر وقت اش رو تو این خونه می گذروند تا شاید بتونه کمکی به دوست شکست خورده اش بکنه
سلام شخصی رو شنید اما انقدر بی حوصله بود حتی سرش رو بالا نیاورد تا مخاطبش رو ببینه
بسته غذا رو تو دستش جا به جا کرد و کلید رو از جیبش در آورد
قبل از اینکه در رو باز کنه با صدای شخص پشت سرش دستش تو هوا متوقف شد
-آقا آرشام حال ارمیا چطوره؟
این صدای پر ازبغض رو می شناخت چون تقریبا هر روز از پشت تلفن باهاش صحبت می کرد
برگشت سمتش و با تعجب نگاهش کرد:
romangram.com | @romangram_com