#مرد_نفرین_شده_پارت_85
میخواستم جیغ بزنم کاری کنم تا لبای کثیفش رو از روی لبام برداره ولی نمیتونستم.
خیلی زور داشت و منم که دو سه روز بود خوب غذا نخورده بودم و ضعیف شده بودم.
حالم داشت بهم میخورد.
لبم رو که گاز گرفت دیونه شدم چرا نمیتونستم کاری بکنم؟
خدایا چرا کمکم نمیکنی؟
زجر کشیدنم و نمیبینی؟؟؟
پارت پنجاه و پنجم:
ما مشت توی سینش کوبوندم که به خودش اومد.
طمع خون رو توی دهنم حس کردم.
دستم و به لبم که.می سوخت کشیدم و خون روش رو پاک کردم.
دوست داشتم داد بزنم کثافت حروم زاده انتقامم و ازت میگیرم.
ولی دهنم و بستم.
با این کارها به هدفم نمی رسیدم.من باید با خونسردی نقشم و پیش می بردم.
شاید اخر داستان با مرگ من تموم می شد
ولی اگر قرار بود به مرگم تموم بشه اون هم باخودم به قعر جهنم میکشوندم.
نفس پر صدایی کشید و به چشمهای بی حالت و اشکیم زل زد.
خواست چیزی بگه که نذاشتم و دستم رو به نشونه ی سکوت مقابل صورتش گرفتم
_:بگو میخوای باهام چیکار کنی؟
با این تغییر ناگهانیم چشمهاش پر تعجب شد اما چیزی به زبون نیاورد و گفت:حالا زوده برای گفتن.
سعی کردم خونسرد باشم که موفق هم شدم.
_: اون وقت چرا زوده؟؟
سینه سپر کردو گفت:چون من میگم.
پوزخند صدا داری زدم:اون وقت تو کی باشی؟
امیر:من مرده نفرین شده ام. کسی که دوستتو ازت گرفت. مادرتو کشت و خودت رو اسیر کرد. بازم نیاز به توضیح هست.
romangram.com | @romangram_com