#مرد_نفرین_شده_پارت_81
راستی کی میای؟
ارش:من نیم ساعت دیگه راه میوفتم.
_:نه نمیخواد داداش من برای مراسم ختم دارم میرم مسجد.
ارش:خوب خنگ خدا میام از مش رمضون می گیرم دیگه.
محکم روی پیشونیم کوبوندم و گفتم:حواس برام نمونده که. باشه پس کلید میدم بهش و میگم که تو برای گرفتش میای.
ارش:اوکی حله داداش.
_:خیلی با معرفتی داداش. پس فعلا.
ارش:فعلا.
پارت پنجاه و دوم:
گوشیم و توی جیب شلوارم
گذاشتم و به طرف جایی که مش رمضون توش اقامت داشت رفتم تا کلید و بهش بدم.
بعد از چند دقیقه یادم افتاد که من اصلا جای دقیق پرونده رو به ارش ندادم و اون بدبخت چطوری میخواد بره و پرونده رو پیدا کنه.؟
همون طوری که راه میرفتم دوباره گوشی و در اوردم بهش اس دادم و محل دقیق رو بهش گفتم.
زیر ل*ب زمزمه کردم:خب اینم از این.
_:مش رمضون؟ مش رمضووون؟
صدای قدم هاش رو شنیدم و بعدهم خودش که در و باز کرد و بهم سلام داد
.جواب سلامش رو دادم.
دست تو جیبم کردم و در جوابش که گفت:کاری دارین آقا؟
کلید رو به دستش دادم و گفتم:مش رمضون چند ساعت دیگه ارش میاد این کلید رو بده بهش.
مش رمضون:چشم اقا حتما.
_:سر به هوایی نکنی ها. نگی این نیست برم دیدن دخترم و نوه هام.
سری تکون داد و گفت:چشم اقا.
_:خوبه من رفتم.
مش رمضون:به سلامت.
romangram.com | @romangram_com