#مرد_نفرین_شده_پارت_80
اهی کشیدم و شلوارمم تعویض کردم.
گوشیم و از روی میز کارم برداشتم و در حالی که شماره میگیرفتم از در اتاقم بیرون زدم.
باید به ارش زنگ میزدم و ازش میخواستم کارهای عقب افتاده ی شرکت رو راست و ریست کنه.
این چند وقت انقدر سرم شلوغ بود بخاطر جریان مردن بچه ها که وقت نکرده بودم به کار شرکت رسیدگی کنم...
بعد از دو بوق برداشت:سلام جونم داداش.
_:سلام ارش جان خوبی بی زحمت برام یکاری انجام میدی؟
ارش:بگو داداش چه کاری؟
_:ببین من باید پرونده ی شرکت
ققنوس و بررسی میکردم و کاراش انجام می دادم، ولی خودت که جریان رو میدونی تو درد سر افتادم و همه چیز از دستم در رفته اگه زحمتی نیست بیا و کلید شرکت رو ازم بگیر و یه رسیدگی بکن.
شرمندتم واقعا به کس دیگه ای نتونستم بگم میدونی که این کارمندای شرکت من چقدر گ.شاد...ن
اینه که زحمتش گردن تو افتاد.
ارش:این چه حرفیه؟؟
این همه تو کار برای من انجام دادی مگه سر من منت گذاشتی و یا اینکه میتونستی کاری برام انجام بدی و ندادی.
بعد خنده ای کرد و ادامه داد:و در مورد کارمندات میدونم چه عتیقه هایین. و یا به قول خودت گ...شادن.
بلافاصله که این حرف از دهنش دراومد. جیغی از اون طرف دراومد.
چشمهام گرد شد:کی بود پسر؟
بین خنده هاش گفت:تو که این پرستو رو میشناسی روی این کلمات حساسه اون بود که علاوه بر جیغ بنده رو مورد ضرب و شتم خودنش هم قرار داد.
منم خندیدم و گفتم:بله پرستو خانم و میشناسم که می خواد به ما ادب یاد بده. ولی نمیدونه که دو روز دیگه خودش بی ادب می شه.
ارش:بخدا منم همین رو میگم.
نمیدونی که به مهیار حسودیم میشه.
متعجب گفتم
_:چرا؟
ارش:بخاطر اینکه ابجی من نصیبش شده نمیدونی که آوا چقدر تو این مسائل ریلکسه. از همه باحال تر اینجاست که خودش هم همراهیش میکنه.
من موندم بچشون چه عجوبی ای میشه.
_: راست میگی دیگه بیچاره خواهر زادت.
romangram.com | @romangram_com