#مرد_نفرین_شده_پارت_62

خیال تو به سر دارد؟

بس کن این ناله و زاری را بس

کن او یار دگر دارد}

_ نمی خواد روده درازی کنی

حرفتو بزن.

قیافش جدی شد و به سمت من

که روی تخت چهار زانو نشسته

بودم اومد و بغل دستم نشست

کم پیش میومد نیشش باز

نباشه و قیافه ی جدی به

خودش بگیره.

معلوم بود حرف مهمی داره.

شایان:اومدم بگم کی میای

بریم مطب روان پزشک.

با چشمهای گرد بهش زل زدم

تا از روی صورتش جدی یا

شوخ بودنش رو متوجه بشم.

ناباور گفتم

_:شوخی میکنی مگه نه؟

شایان:نه من کاملا جدیم.

_: تو حرف من رو باور نمیکنی؟

شایان:نه خدایی جان من

خودت جای من بودی و من

این حرف و میزدم باور

میکردی؟

romangram.com | @romangram_com