#مرد_نفرین_شده_پارت_60

فکر کردن به گذشته دردی رو از

من دوا نمیکرد، فقط باعث

حسرت خوردن بیشترم

میشد.

ولی خوره تو جونم افتاده بود

تا همه ی گذشتم رو مرور

میکردم.

ولی الان دیگه وقت مرور

خاطرات نبود، بعد از اینکه

به هدفم میرسیدمم میتونستم

تو خاطراتم گم بشم...

پلکام و روی هم فشار دادم

دوست داشتم دوباره مثل

گذشته ها درد و احساس کنم

لذت رو اما دیگه ممکن نبود

من مُرده بودم و دیگه هیچ چیز

مثل سابق نمی شد.

اهی کشیدم. و دوباره به بالا

رفتم.

با تنها شدنش نیشم باز شد.

خب مثل اینکه وقتش رسیده

بود....

************************************************************

شهره:

نه مثل اینکه نمیشد من امروز

romangram.com | @romangram_com