#مرد_نفرین_شده_پارت_56

با صدای بلند تر از حد معمول

از همونجا داد زدم:کجا به

سلامتی؟

نیم نگاه بی تفاوتی به انداخت

خواست از در بیرون بره که

به سرعت رفتم سمتش و

بازوش و گرفتم.

اخم کرد و چیزی نگفت.

در و که باز کرده بود و بستم

و سوگند رو به دیوار تکیه دادم.

طلبکار به صورتش زل زدم که

گفت:حالا چی شده مگه؟ تو

نمیای خب خودم میرم. دوست

ندارم التماست رو بکنم.

چیزی نگفتم که دوباره گفت

خب حالا این جوری بهم زل

نزن. برو اماده شو دیگه باشه؟

ببین منم حاظر شدم.

ساعت رو به من که همچنان

بهش خیره بودم با دست نشون

داد و گفت:نگاه دیگه شب میشه

و تو هم که میخوای ادا در بیاری

که من نمیام و فلان و بهمان.

اروم نجوا کردم:برو مانتو تو

و این صورت دلقکی که برای

romangram.com | @romangram_com