#مرد_نفرین_شده_پارت_52

میدونستم از این کار متنفره

چون بلافاصله سرش رو عقب

برد.

سوگند: اه امیر تو که میدونی من

از این کار بدم میاد پس چرا میکنی

من: اونوقت که من میگم از

مانتوی جنابعالی خوشم نمیاد

و تو هم با پرویی تمام میپوشیش

چیزی نیست؟ بعد نفس شوهرت

بهت بخوره عیب داره.

ابروهای نازک و خوشحالتش رو

توهم کرد و با صدای دورگه ای

که فقط مواقعی که عصبی

می شد با این صدا حرف میزد

گفت:چه ربطی نداره؟ هان من

می خوام این مانتو رو بپوشم

تو که نمیخوای بپوشی.

من:اون وقت شما زن کی هستی؟

سوگند:از هیچکس.

من:که اینطور زن هیچکس

نیستی دیگه؟ پس اون کی بود

که شما رو اهم اهم کرد؟؟

احیانا میخوای بریم چک کنیم؟

با مشت ظریفش به بازوی لختم

زد.

romangram.com | @romangram_com