#مرد_نفرین_شده_پارت_49
دوباره پرت شدم تو گذشته ها.
واقعا نمیدونستم کی از این گذشته خلاص میشم.
گذشته:
از روی تخت بلند شدم و به سمت سوگند که کلافه توی کمد رو دید میزد رفتم.
سوگند: وای پس چرا نیست.
من:نگفتم مگه بنفشه.
با تخسی نوچی گفت و سرش رو دوباره توی کمد برد و مشغول شد.
سری تکون دادم .
دستم رو جلو بردمو گوششو گرفتم ولی نه اون قدر محکم که دردش بگیره.
سوگند:ای ای داری چیکار میکنی امیررر ای گوشم.
من:کولی بازی در نیار خانمی زود باش بپوشش.
سوگند:اگه میخوای زورت رو ثابت کنی باید بگم نمیتونی حداقل به من ثابت کنی اوکی.
من:حرف اخرت همینه گلمم؟
گلم و کشیدم و با لبخند منتظر جواب موندم.
سوگند:اره حرف اوله و اخرم همینه عزیزمممم.
ادا ی من و در اورد و این باعث شد از کوره در برم.
گوشش رو محکم تر کشیدم و مانتوی بنفشش رو از توی کمد بیرون کشیدم.
جیغ جیغ میکرد و همش بد و بیراه میگفت، که برای این که بیشتر حرصش بدم بلند تر خندیدم.
شلوار لیش هم برداشتم و مجبورش کردم از پشت بهم بچسبه.
بعد اروم زیر گوشش نجوا کردم:انقدر تقلا نکن تو که از پس من بر نمیای.
ولی همون چنان به چموش بازیش ادامه داد و منم بیشتر خوشم میومد.
دستم رو بند شلوارش کردم
دم گوشش زمزمه کردم: خودت در میاری یا درش بیارم؟
سرش رو به طرفم برگردوند و اغواگرانه گفت:اره دربیار.
romangram.com | @romangram_com