#مرد_نفرین_شده_پارت_39


مجسمه های طلایی و بزرگ روحم و نوازش میکردن.

با کنجکاوی به همه جا نگاه میکردم که با دیدن یه مرد و زن که دست در دست هم با لبخندی شیرین به به سمتم میومدن شوکه سر جام میخکوب شدم.اینا دیگه یهویی از کجا پیداشون شده بود؟؟؟؟

اونا بی توجه به من با هم حرف میزدن ولی من صداشون رو نمیشنیدم و فقط تکون خوردن لبهاشون بهم میفهموند که دارن حرف میزنن.

مثل اینکه اونا من و نمی دیدن و فقط من بودم که اونا می دیدم.

چشمهامو ریز کردم وبه چهره ی مرد دقت کردم خیلی خیلی اشنا بود ومن توی ذهنم میگشتم تا یه خاطره ای چیزی ازش پیدا کنم ولی هرچی بیشتر فکر میکردم کم تر به نتیجه ی قابل قبولی میرسیدم.

خیلی عجیب بود صورت جذاب مرد در یک ثانیه عوض شد و به همون موجودی چند وقت کابوس من بود تبدیل شد.

با ترس عقب عقب رفتم. نفسم بالا نمیومد تازه متوجه شدم. چرا اینقدر برای من اشناست، اره اون همون مردی بود که همش باعث ازار من می شد.

تو بهت بودم که مرد سرش رو با یه حرکت اروم انگار که فیلمی و رو دور اهسته زده باشی به سمت من چرخوند و با چشمهای سرخش تو چشمهام خیره شد.

خواستم جیغ بزنم ولی صدایی از گلوم در نمیومد و همین هم اشفته ترم میکرد....

ولی مثل قبل در یک چشم بهم زدن اون تصویر عوض شد و من شوکه از خواب پریدم.

نفس نفس میزدم و عرق از سر و روم میریخت.

یعنی این همه چیز که دیدم خواب بود؟؟

ولی خیلی واقعی به نظر می رسید و اصلا به خواب شبیه نبود. مخصوصا نگاه اخر مرد برام کلی مفهوم داشت.نکنه این خواب هم زیر سر اون بود و با این کار قصد داشت چیزی رو به من بفهمونه. کم کم داشتم حس میکردم دارم دیونه میشم. نفسم و با حرص بیرون دادم و

گوشیم و برداشتم و به ساعتش نگاهی انداختم، نزدیک سه صبح بود و دیگه خوابم پریده بود.

می خواستم تو سکوت کاری انجام بدم که هم سرگرم بشم وهم که مزاحم کسی نشم.

تنهایی فکری که اون لحضه به ذهنم رسید رمان خوندن بود که هم سرو صدایی ایجاد نمیکرد و هم باعث چند ساعتی حواسم از اون مرد با صورت زخمیش که الان مطمعن بودم یا جن یا روح بود رو پرت می کرد.

رمانی که هفته ی پیش دوستم ازیتا بهم معرفی کرده بود و انتخاب کردم و اولین صفحشو باز کردم.

نگاهی به اسم رمان انداختم:(دنیا پس از دنیا)

ازیتا که خیلی تعریف میکرد بخونم ببینم چقدر راست میگفته......

***** ***** ***** ***** ******

هورام:





انقدر که با پای پیاده تو خیابونا پرسه زده بودم پام داشت تاول میزد.


romangram.com | @romangram_com