#مرد_مجهول_پارت_12

سمانه گفت:« نمی دونم؛ ولی تو که نباید بلایی سر این برگه بیاری؛ چون در اون صورت می فهمن که تو کارشون فضولی کردی. مگه نگفتن نباید دخالت کنی؟ پس این برگه باید صحیح و سالم باشه. حالا همه ی این ها به کنار، نگفتن کجا باید این برگه رو تحویلشون بدی؟»

رویا سرش را تکان داد و گفت:« نه، گفتن تماس می گیرن. ولی سمانه، من باید چیکار کنم؟ اگه بلایی سرم بیارن؟»

سمانه گفت:« باید به پلیس اطلاع بدیم.»

رویا گفت:« کسی که شماره تلفن و آدرس خونه و محل کار من رو پیدا کرده، فکر می کنی از وجود پلیس تو این ماجرا با خبر نمی شه؟»

سمانه خواست چیزی بگوید که گوشی رویا زنگ خورد. سریع آن را برداشت. با دیدن صفحه پوزخندی زد و گفت:« اینا حرفه ای تر از این حرفان. شمارشون هم نمیفته.» سپس جواب داد:» بله.»

-یه آدرس بهت اس ام اس می کنم. برگه رو بیار اون جا. خودت تنها میای. کوچک ترین خطایی ازت سر بزنه هم برای خودت هم برای خانواده ات خیلی بد می شه. مفهوم شد؟

رویا با صدایی لرزان جواب داد:« بله.»

تماس قطع شد.

سمانه متعجب پرسید:« خودشون بودن؟»

رویا سرش را به نشانه ی تأیید تکان داد. این بار لحن سمانه نشان از نگرانی اش داشت:« حالا می خوای چی کار کنی؟»

رویا گفت:« نمی دونم. حالا بیا بریم پایین.»

***

romangram.com | @romangram_com