#مرا_دوباره_آغاز_کن_پارت_89


-اما بهتره دیگه نیای.

-دلت میاد غزلم، من با مادرم حرف میزنم، راضیش میکنم.

-من تحمیل نمیشم.

-تحمیل نیست قربونت برم من رضایت کامل دارم.من تو ارزوی این رسیدنم، اونوقت تو میگی تحمیل میشی بهم.

-اما دامون من نمی خوام عروس خونه ای شم که دوستم ندارن.

-مگه کسی میتونه تو رو دوست نداشته باشه، ، مطمئن باش هرکی منو دوست داره، زنمم دوست داره، مادرمم لابد دلش از جای دیگه و دست کس دیگه ای پر بوده سر تو خالی کرده.

-بهر حال اون مادرته، شاید الان بگی من، اما چند وقته دیگه میگی اون.

-من باهاش حرف میزنم راضیش میکنم، دچار سوتفاهم شده، رفعش میکنم.باشه خانمی.

-تو تضمین میکنی ایندم نشه نابودی.

-اره قربونت برم خودم تضمین میکنم.

صدای نفس اسوده ی غزل را به وضوح شنید، دلش ار دست مادرش حسابی کفری بود.به محض قطع تلفن مغازه را به رشید سپرد و خودش به خانه ی مادرش رفت، می دانست تلفنی نمیتواند مادرش را راضی کند باید رو در رو با او صحبت میکرد، این مادرش را نمی شناخت او که راضی به نظر می رسید.

ساغر عصبانی تر از هر زمان راه خانه ی مادرشوهرش را پیش گرفت، بلافاصله بعد از بازشدن در به داخل رفت، لبخند توران خانم میان خشم و اخ برادرزداه اش فرو خورده شد.متعجب به عروس خشمگینش نگاهی کرد.

-سلامت کو ساغر جون؟

-سلام!!!واقعا" عمه جان انتظار سلامم دارید،میشه خواهش کنم دست از دخالتاتون بردارید.


romangram.com | @romangram_com