رمان مرا دوباره آغاز کن

#مرا_دوباره_آغاز_کن_پارت_71


-همون چند وقته پیش از نظر تو زوده؟

با شنیدن لحن گله مند مادرش ترجیح داد زودتر چارچوب بحث را عوص کند و فکر کرد بهتر است در مورد داوود سوال بپرسد:چه خبر از داوود؟

-منم واسه خاطر داوود زنگ زدم.قراره یه مراسم واسشون بگیریم که برن سر خونه زندگیشون.

با اینکه منظور مادرش را می دانست اما با تردید پرسید:

-چه مراسمی؟

-داود و ساغر اخر هفته قرار یه مراسم ساده بگیرن و برن سر خونه زندگیشون.

-ولی...

-از اولم این دوتا قسمت هم بودن.راسته که میگن نمیشه جلوی قسمت و گرفت.

و این قسمت ساخته شده دست این ادمها بود.

-اخر همین هفته؟

-تو حالت خوبه؟چرا اینجوری میپرسی.

-اره خوبم.پس پنجشنبه میام، راستی رشیدم باشه؟

-بیار اون دمتو.میدونم بی اون جایی نمیری.

-مامان.


romangram.com | @romangram_com