#مرا_دوباره_آغاز_کن_پارت_70
صبح سر کار بیشتر حولسش به گوشی اش بود و پیام فرستادن به غزل.انقدر که سرش در گوشی اش بود، صدای اعتراض رشید را بلند کرد:بابا نسوخت؟ بی خیال دیگه اخه از کی تاحالا تو حواستو انقدر به گوشیت میدی.
-فضول و بردن جهنم.
-باورکن ارزششو نداره، من از این غزل خوشم نمیاد.
ولی من ازش خوشم میا د
-میگم عاشق شدی بازم بگو نه.
-معلومه میگم نه، بابا تو که منو میشناسی.
-اینبار شک دارم
همان موقع صدای زنگ گوشی اش بلند شد و موجب خنده ی معنادار رشید شد،
-دیوونه بیا ببین مادرمه.
و حین صحبت کردن با رشید دکمه ی سبز گوشی اش را زد و کلام و حواسش پی تلفن رف.
الو مادری سلام.خوبید؟
-سلام پسرم تو خوبی؟
-ممنون مادری.یادی از ما کردی؟
-من که همیشه به یادتم پسرم.اما خودت میدونی چقدر گرفتارم، تو بی وفایی که دیر به دیر بهمون سر میزنی.
-من که چمد وقته پیش اونجا بود.
romangram.com | @romangram_com