#مرا_دوباره_آغاز_کن_پارت_6

تنهای منفور.کسی مرا دوست ندارد.انگار نقش خدمتکار خانه را دارم، منی که هرگز به هیچ یک از اعضای خانواده ام بدی نکردم همیشه بدی دیدم.حتی حالا که با داوود به هیچ رسیده ام باز هم سعی میکنم با تک تک این خانواده مهربانانه برخورد کنم.

توی جمع نشسته ام اما کسی تحویلم نمی گیرد حتی سروش هفت ساله ام به من محل نمی دهد، مادر شوهرم نگاهم نمی کند وقتی نگاه می کند خصمانه است.خواهر شوهرها که هر بار نگاهشان به میفتد ابرویی بالا می اندازند و با سر برگرداندن اوج تنفر خود را نشان می دهند.

خدایا کی مرا از این دردها خلاص میکنی.منم شده ام صادق هدایت و نوشته هایش.به پوچی رسیده ام و عجیب دوست دارم الان به اتاقم می رفتم و تمام داستانهای منتهی به مرگ صادق هدایت را می خواندم.

در زندگی زخم هایی هست كه مثل خوره روح آدم را آهسته در انزوا می خورد و می تراشد.

این دردها را نمی شود به کسی اظهار کرد چون عموما عادت دارند این دردهای باور نکردنی را جزو اتفاقات و پیش آمدهای نادر و عجیب بشمرند

و اگر کسی بگوید یا بنویسد مردم بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی می کنند

آنرا با لبخند شکاک و تمسخرامیز تلقی بکنند .

سکوت من میان این دیوارها حبس شده، نگاهم خشکیده.تنم انگار جان ندارد، حس و حال رفتن به دانشگاه را ندارم، این زندگی غریبانه مال من نیست.سردم از سردی مردم و گرمم از عشقی که به مرد دارم.از این عشق این روزها یک طرفه شده.حتی این یک طرفه بودن را هم دوست دارم.انگار فقط میخواهم باشد مهم نیست چطور فقط بودنش را میخواهم.اه که چه دیر فهمیدم.امروز نرفتنم زندگی سرد شده ام را گرم نمیکند وقتی مردم میگوید دیر است.ارین هنوز خواب است.خانه خلوت است و از سکوتش استفاده میکنم، داد میزنم و پر از فریاد شده جسمم.خدایا منو از بودن با داوود و بچه ام محروم نکن.

بی رمق به سمت تلفن میروم.صدای زنگش سوهان روح شده با بی حالی تلفن را بر میدارم.صدای مینا را می شنوم

-سلام خوبی.

-خوبم مینا.

-اما صدات گرفته.

-نه چیزی نیست.

مکث میکند، تردیدش را برای حرف زدن می فهمم.

-هنوزم میخوای بیای قهر.

romangram.com | @romangram_com