#مرا_دوباره_آغاز_کن_پارت_35
-از خودم بدم میاد.
-این حرف و نزن داوود.تو مقصر نیستی.اون ضعیف عمل کرد.فکر کردی شرایط من چطور بود .روحیه ام اونقدر خراب بود از بچه دار نشدن و خبر خیانت شوهرم.اما باز تحمل کردم.جدا شدم و سعی کردم یه زندگی دوباره رو شروع کنم،هیچ وقت حتی به خودکشی فکرم نکردم..این تقصیره تو نیست اون ضعیف عمل کرده.
لبخند بی جانی به کلام پر از مهر عشق سالهای گذشته اش زد.
- فکر کنم اون به خاطر از دست دادن ارین خودکشی کرد.
-چی؟
زن جوان تقریبا" فریاد زد و با صدایی که از تردید نشات میگرفت گفت:
-ارین و چرا ..از دست بده؟
-راستش من یه کارایی کرده بودم که اون بعد از جدایی دیگه نتونه ارین و ببینه و اونم اینو می دونست.
-تو چیکار کردی؟ واقعا" میخواستی نذاری یه مادر فرزندشو ببینه.
-باور کن اینجوری واسه هممون بهتر بود.
-معلومه چی داری میگی؟ شمیم مادر ارینِ.تو حق نداشتی مانع ملاقاتشون شی.
-اینجوری بچه د وهوائه میشه، من خواستم ارین بشه بچه ی تو و تو بشی مادرش.
ساغر عصبی از تفکر داوود پوفی کشید.
-من هیچ وقت واسه ارین کم نمیذارم اما شاید هیچ وقت نتونم مثل مادرش شم.
romangram.com | @romangram_com