#مرا_دوباره_آغاز_کن_پارت_25
-به چه حقی.
-به حق مادر بودن.
-کدوم مادری بچه شو ازار میده.
-جدی...پس دیدی بچه ات کتک خورد.دیدی مادرش برای اولین بار زدش.ولی ندیدی چطور به دنیاش اورد.ندیدی چطور به یکسال و نیم تر و خشکش کرد.
-منتی نیست وطیفه ات بوده.
-منت رو سر بچه ام نیست.ولی رو سر پدر بچه ام هست که تک و تنها منو تو بدترین روزا و شرایط زندگیم جا گذاشته.
-از این به بعد مشکلی نیست.جدا یی فرصت خوبیه.
-اره خیلی ام خوبه.
تعجب نگاهش را می بینم اما سکوت میکند.
-در ضمن از همین لحظه من هیچ مسئولیتی در قبال بچه ات ندارم.شبم پیش تو باشه.
تعجبش کم نشده بیشتر هم میشود.اما فقط می گوید:
-من مشکلی ندارم.
حالم از من بد میشود اما انگار افکارم از کنترل من خارج شده، انگار ذهن پوچم دنبال پوچ کردن ها ثانیه شماری میکند.دست و دلم برای ادامه ی زندگی سست است و میترسم وجود ارین انگیزه شود.
تا صبح پلک نزدم و خودم را کنار پنجره ی خیالی فرض کردم.تا خود صبح من بودم و نوشته هایم و مرور گذشته.
romangram.com | @romangram_com