#مرا_دوباره_آغاز_کن_پارت_22
-سلام.
سرگرم حساب کتاب است که با شنیدن صدایم سرش را از روی ورقه های جلوی دستش برمیدارد.نگاهش تعجب دارد.با ابروهای گره خورده میگوید:
-سلام.اتفاقی افتاده؟
حوصله ی بازی با کلمات ندارم، می روم سر اصل مطلب.
-بین داوود و ساغر چه سر وسری هست.
گره ی ابروانش شدید تر میشود.
-یادم نمیاد تو کار دیگران حتی برادرم دخالت کرده باشم.
-دامون خواهش میکنم.
-منظورتو نمی فهمم.
-همین حالا داوود و ساغر و باهم دیدم.
-خب...
-خواهش میکنم درکم کن.چرا انقدر از من متنفری؟
-خواهش میکنم برو.
-مگه من چیکارتون کردم؟ چه بدی در حقتون کردم.
-تو کاری نکردی، لطفا" برو.
romangram.com | @romangram_com