#مرا_دوباره_آغاز_کن_پارت_123


گونه اش را کشید:ای من به فدای این پسر نازم بشم، ما از اولم اومدیم بریم پارک.

-اخ جون اخ جون، فربون مامان خوشگل خودم بشم.

و بوسه ی ابکینی روی گونه ی مادرش گذاشت، اب دهان نشسته روی گونه ی مادرش را با دست های کوچکش پاک کرد، انگار این بچه با رفتارش می خواست دل این مادر را بیش از بیش وابسته و دلبسته کند.

مادر و پسر بعد از خرید به پارک نزدیک محل رفتند و ارین با ذوق دست مادرش را رها کرد و روی تاب نشست.

-مامانی مامانی زودی بیا هولم بده.

مادرش اما لبخندی زد و با قدمهای تندتری به سوی پسرش قدم برداشت،قد ارین به تاب نمی رسید، او را بلند کرد و بعد از بوسیدن گونه اش روی تاب قرار داد، و ارام شروع به هول دادنش کرد، اما این سرعت ارام ارین را راضی نمیکردو مرتب فریاد می زد:تندتر، تندتر

و او که دلش نمی امد دل فرزندش را بشکند، کمی به تاب خوردن کودکش سرعت بخشید.

-مامان بسه.می خوام برم سرسره بازی.

تاب را نگه داشت تا ارین پیاده شود.به محض توقف تاب ارین با سرعت به سمت سرسره رفت انقدرسرعت داشت که در یک لحظه پایش پیچ خورد و به زمین افتاد با سراسیمگی خودش را به ارین رساند.

با دیدن پای زخم شده ی ارین نفس در سینه اش حبث شد و بغض به گلویش چنگ زد، تاب درد پسرش را نداشت، بغضش اشک شد و اشکش جاری.

اما برخلاف او ارین ارام بود انگار نه انگار که پایش زخمی شده.

-خانم حالتون خوبه؟

-مامان چرا گریه میکنی؟

نگاهش بین زنی که نمی شناخت و به قصد کمک خود را به او رسانده بود و ارینی که با تحیر به رفتار مادرش خیره شده بود به گردش در امد، دستی روی گونه اش کشید.اشکهای جاری شده را پاک کرد.


romangram.com | @romangram_com