#مرا_دوباره_آغاز_کن_پارت_119


-تو خیلی درک داری؟، خونه خراب کن، خونتو روی یه زندگی دیگه ساختی واسه من مدعی ام میشه.

-حرف دهنتو بفهم.

-نفهمم میخوای چیکار کنی؟ هان...مگه دروغ میگم تو نشستی زیر پای داداشم که زنشو طلاق بده.

ساغربا تحیر و خشم فریاد زد:من...من که وقتی اومدم کل زندگی داداشتو دخالتای شما داغون کرده بود.

-بفهم چی میگی، کدوم دخالت؟ ما مثل بعصیا نیستیم.

-جدی؟ ببخشید که این من بودم مدام مشگفتم شمیم دختره درستی نیست و خانواده ی درست و حسابی نداره، این من بودم زیر پای داوود مینشستم که یه وقت پولی واسه خونه شو شمیم خرج نکنه، این من بودم...

-کجا واسه خودت دور ور میداری؟ بهتره خفه شی تا خفت نکردم.

-هی چی میگی؟

سر و صدای ان دو به حدی بالا بود که کل اعضای خانواده را جمع کرده بودند و حالا کل خانواده در تکاپوی ارام کردن ان دو بودند، اما ان دو تازه شروع کرده بودند.

-بس کنید دیگه.

دنیا نگاهی به همسرش کرد، ترجیح داد نادیده اش بگیرد:خیلی دم در اوردی، خودم دمتو می چینم.

-همه ی اوناییکه اینجا جمعید بدونید این مرد تا دیروقت خونه نمیاد طبق تجریبیاتم میدونم خونه ی مامانشه.

دنیا پوزخندی زد:خانم ساده ببین سر شوهرت تو کدوم اخور گرمه.

-منظورتو نمیفهمم.داوود این چی میگه؟


romangram.com | @romangram_com