#مرا_دوباره_آغاز_کن_پارت_118

-بله اقای دکتر.

--لطف می کنید وضعیت بیمارو به صورت مداوم بررسی کنید اگه تا 24 ساعت مشکل تنفسی براشون پیش نیومد و به دستگاه نیاز نداشت، با خانواده اش تماس بگیرید واسه رضایت عمل، با این سطح هوشیاری خیلی زود تکلیف بیمار مشخص میشه.

و با خود فکر کرد دو سال و چند ماه، خیلی هم زود نیست.

*******************

توران فرزندانش را برای شام دعوت کرده بودساغر تمایلی به حضور در این مهمانی نداشت اما اصرارهای مادرش باعث شد بلاخره رضایت دهد، با بی میلی به اتقاق داوود و ارین به خانه ی توران رفتند، کل خانواده حضور داشتند، توران به گرمی پسرش را به اغوش کشید ، به ساغر که رسید با اخمی پشت کرد.ساغر اما از شدت عصبانیت دندان قروچه ای کرد و با خشم به داوود خیره شد.داوود خشم ساغر را ندید گرفت و به دنبال مادرش حرکت کرد.

ارین با دیدن همبازی اش سروش دست ساغر را رها کرد و با خوشحالی به سمت سروش رفت،ساغر با همان اخم میان ابروهانش بدون اینکه سلامی کند روی مبلی لم داد، درنا و دنیا با تحیر به این واکنش دور از ذهن او نگاه کردند.

-خوبی ساغر خانم؟

این دنیا بود که با کنایه حرف میزد، اما ساغر که پرشده از خشم بود بلافاصله جواب داد:اگه دیگران بزارند

با چشم وابروبه توران اشاره ای کرد و ادامه داد:خیلی ام خوبیم.

-ایششش منظور؟

ساغر به دهان جمع و کج شده ی دنیا نگاهی کرد:من با هر ادمی به اندازه ی درکش حرف میزنم.منظورمم واضح بود.

-میخوای بگی درک من پایینه؟.

-من همچین منظوری نداشتم...

پوزخند زد و ادامه داد:تو که هیچ وقت درک نداشتی.

خون خون دنیا را میخورد.عصبانیتش به حدی بود که بالا و پایین رفتن پره های بینی اش از چشم ها پوشیده نبود.

romangram.com | @romangram_com