#مرا_دوباره_آغاز_کن_پارت_110

-از غزل خوشم اومده میخوام باهاش ازدواج کنم.

-بی تحقیق.

-دختره خوبیه.

-از کجا مطمئنی دختره؟

کلامش نیشخند داشت و این کلام یعنی او چیزهایی میداند.

-میشه لطف کنی و حاشیه سازی رو بزاری کنار؟

خواست بگوید لطف نمیکند و باز هم بحث حاشیه ای راه بندازد اما نگاه بی حوصله ی دامون شد مقصد رسیدن به اصل مطلب.

-غزل اومده بود سراغم خواست باهات حرف بزنم.تو چطوری بی تحقیق رفتی خواستگاریش؟ میدونی قبلا ازدواج کرده؟

این را گفت و به چهره ی دامون چشم دوخت،دامون بی تفاوت برایش عجیب بود.

-خب که چی؟ واسه من این چیزا مهم نیست.

-نه تو واقعا زده به سرت.پسره خوب بحث من سر اینه تو جدی جدی میخوای خونتو بدی بهش؟

-گفتم که نه.

-ولی اون...

میان کلامش پرید:میخوام توی محضر بگم تا بعد از عقد سند رسمی به نامش نخوره، بعد از عقدم میخوام از تو کمک بگیرم واسه سند سازی، فکر کردی من احمقم همین جوری داراییمو به نام یکی بزنم.

داوود به برادرش نگاه کرد، از زرنگی اش لذت برده بود:پس حواست باشه، مهریه و اینا رو خیلی نزاری که منم همچین نمیتونم واست کاری کنم، این قانونه مهریه خیلی سنگینه.مثل من احمق که اون موقع نمیدونم چیم بود 5000 تا سکه مهره شمیم کردم.

romangram.com | @romangram_com